ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

دغدغه های ارنواز

- مامانی وقتی من بزرگ شدم، دوست دارم بچه تو شکمم باشه - باشه مامانی - اونوقت بچه چه جوری در میاد؟ - میری بیمارستان، دکتر درش میاره - یعنی شکمو میشکونه؟ - نه نمیشکونه - پس چی میشه؟ - دکتر در میاره دیگه - چه جوری در میاره؟ - بچه از یه سوراخی کنار ناناز درمیاد - نه من می ترسم اونوقت لیز می خوره میاد بیرون - نه لیز نمی خوره - نه من نمی خوام لیز بخوره - لیز نمی خوره - پس چه جوری در میاد؟ - دکتر می دونه، خودش بهش میگه در بیاد    
27 آبان 1392

Fenk you

ارنواز هفته گذشته به کلاس انگلیسی مهد کودکشان رفت و بعد از کلاس اولین جمله ای را که یاد گرفته بود، به من که دنبالش رفته بوم گفت: Fenk you
26 آبان 1392

قصه های ترسناک هالووین

قرار شده به مناسبت هالووین واسه هم قصه ترسناک بگیم. ارنواز میشه یک موجود عجیب و غریب و میاد سر وقت من. - من هاتی پوکو هستم! من پای همه  را می شکونم. - نه تو را خدا پای منو نشکون - من دست همه را می شکونم - نه تو را خدا هاتی پوکو - من شکمت را می شکونم - هاتی پوکو تو را خدا اینکار را نکن - من دودولت را می شکونم - ... - من ناناز خانوم ها را می شکونم     یعنی ما آرزو به دل می مونیم که با این فسقل یک بازی بکنیم و اون تهش را به اینجا ها نکشونه
12 آبان 1392
1